گمراه،عاری از خودشناسی ملی و نادان هستند
ای قوم ترا امید آزادی نیست،
تا سجده کنی به قبله بیگانه
نکته عرش اعلای جهالت ملاهای افغانستان را تاریخ ثابت کرده است. خودتان قضاوت کنید!
70 درصد ارتش سابق را افسران و سربازان تاجیک الاصل تشکیل می دادند و 46 درصد یا به اصطلاح 21 میلیون نفر از جمعیت 40 میلیونی افغانستان امروزی را تاجیکان تشکیل می دادند. اما برخورد مشکوک روحانیت به اصطلاح تاجیک که با جنبش قبیله ای ائتلاف کردند، باعث شد که دیگر جایی برای تاجیک و زبان دری در افغانستان باقی نماند. همه مهاجر، دولت پریشان، ملت بدون سرنوشت.
واکنش ملاهای افراطی افغانستان به اعمال تغییرات در قانون جشن و مراسم و سنت های جمهوری تاجیکستان که متأسفانه اکثر آنها به زبان تاجیکی فتوا می دهند، نشان دهنده سطح بالای حماقت و کوتاه نظری است که این گروه در طول تاریخ از خود نشان داده است. آنها همان کسانی نبودند که می گفتند: "اگر خانی ها (با سامانیان) در راه دین و مذهب درگیری می داشتند، جنگیدن با آنها ثواب می بود. جالا که اکنون برای دستیابی به نعمت های دنیوی بین آنها دعوا می شود، از بین بردن خود و کشتن مسلمان گناه است.
شیوه زندگی این مردم (خانیان. - ب.غ.) بسیار خوب و ایمانشان بی عیب و نقص است، (بنابراین) بهتر است (از هر نوع دخالتی) خودداری کنند.
موضوع دیگری را که موضع گیری این ملاها رونمای می کند، پایبندی به ارزش های بیگانگان از سوی روحانیون به اصطلاح تاجیک افغانستان است که از نیروی خودی برخوردار نبوده برای خمارشکنی حکومت قومی دیگران، در چند سال گذشته تلاش های زیادی را انجام داده اند که عواقب آن از قبل مشخص بود. در نتیجه این برخوردهای نابسامد ملاهای بزرگ تاجیک آن سوی آمو، کشور در زیر یوغ قدرتمندترین نیروی شورشی قرار گرفت و سال ها سرزمین ویران شد.
تاجیک های خراسان تاریخی به عنوان ملتی متمدن، در امتداد تاریخ همواره سهم بزرگی در توسعه همه عرصه های کشوری داشته اند، اما همه ابتکارات و نوآوری های آنان موجب نارضایتی این روحانیت منحوس شد که برای منفعت شخصی و طمع این کار را انجام می دادند که همه چیز به باد فنا می رفت.
تاجیک ها همیشه برای حفظ تمامیت ارضی، گسترش عدالت، ننگ و ناموس مردم و احیای دولت مرکزی با در نظر گرفتن خیر عمومی و صلح مردم مبارزه کرده اند. اما باز هم شیوخ خارجی دوست "انصاری" و "فضل الرحمان ها" به عنوان زخمی دردناک در دل ملت، اقدامات خوب و حسنه دولت سازی را رد کردند، ملت را به ورطه نابودی کشاندند.
این حقیقت بدون بحث که در طول تاریخ شکل گرفته است، تاکنون از سوی هیچ گروه و حکومتی نادیده گرفته نشده است. اگرچه حاکمان سلسله ها آمدند و رفتند، اما به مرور زمان تحت تأثیر فرهنگ شخصیت آفرینی آریایی قرار گرفتند و مرحله صیقل تمدنی را طی کردند. از سوی دیگر، این تغییر هویت بستری تاریخی و عاملی عینی نیز در پی داشت، اما تحلیل ها نشان می دهد که آخوندهای جاهل که از اصل ملت سازی و خودآگاهی ملی آگاهی نداشتند، زمینه ساز قدرت سلسله ای بیگانگان و ذهنیت قبیله ای را فراهم کردند و خود از صحنه اخراج شدند.
اگر نگاهی به تاریخ این کشور بیندازیم معلوم می شود که تسلط کامل بر زبان دری نشانه دانش و هوشیاری، داشتن فرهنگ و پیشرفت در پیشبرد فرآیندهای اجتماعی ارزیابی می شد. از این رو نخبگان و اعیان قبیله از غناوت این زبان جهانی که پتانسیل بار معنوی هزار ساله را داشت و از چین تا مرزهای اروپا وسعت یافته بود، در محیط خانواده و دالان های دربار استفاده می کردند. طبیعی است که ناخالصی های ذهنیت قبیله ای با نسیم فرهنگ خلاق و دنیوی از وجودش بیرون می شد. اما این ملاهای سلفی را دیده اید که برای دفاع از زبان دری زبان بلند کرده باشند و از تاجیک ها دفاع کرده باشند، هرگز و هرگز. زیرا آنها دشمن واقعی این ملت هستند.
اگر به موارد دهه نه چندان دور 2000 نگاه کنیم، همان شکل اشتباهات تاریخی در کابل با تغییراتی تکرار شد. در سال 2001 رئیس جمهور تمام عیار و کامل حقوق جمهوری افغانستان را نپذیرفتند و حکومت را به فردی سپردند که واقعاً در بین مردم و صحنه سیاسی کشور شناخته شده نبود. نتیجه این معامله به ضرر منافع ملی تاجیک ها تمام شد، زیرا تاجیک های خراسان قرار گرفتن در مناصب فرعی و منافع تجاری را قابل قبول دانستند و دوباره از عرصه سیاست خارج شدند. نقش مخرب معنویت در اینجا آشکارتر است.
تاجیک ها دیگر فرصت مبارزه برای اهداف دیگران را ندارند. راه و محور اصلی آنها در آینده نزدیک بسیج همه مردم در برابر تهدیدها و خطرات تمدنی است. ارتقای خودآگاهی ملی و طراحی برنامه بلندمدت برای احیای منزلت و مقام شایسته تاجیک ها می تواند راه حل مسئله و سرنوشت آینده منطقه را رقم بزند. در این مرحله و معامله بزرگ سیاسی، ملاهای متعصب و جاهل افغانستانی دشمن ملت و فاقد هرگونه اعتماد هستند. این وضعیت را محمد اقبال به خوبی توضیح داده است:
هر که بر خود نیست فرمانش روان،
می شود فرمان پذیر دیگران.
فرهاد کریمی، کارشناس مسائل سیاسی
Присоединяйтесь к ОК, чтобы подписаться на группу и комментировать публикации.
Нет комментариев