عمر رضی الله می گوید: دوست دارم که تمام عمرم مانند یک روز از روزهای ابوبکر ویک شب از شبهای ابوبکر باشد ، هرچه شب ابوبکر: وقتیکه ابوبکر همرای پیامبر اسلام بطرف غار رفتن ، وآنجا رسیدند ؛ ابوبکر به پیامبر گفت: قسم به الله ، من ترا اول به داخل شدن نمی گذارم تا اینکه اول خودم داخل شوم اگر در غار کدام چیز ضرر رسان باشد به من ضرر برساند نه به تو ! داخل غار شد ؛ دید که در غار چند سوراخی وجود دارد ، کالای خود را چند تقسیم پاره کرد در هر غار آنها را نهاد تا غار ها پت شوند اما برای دو سوراخ کالا نپاید وآن دو سوراخ پت کرده نشد ، ابوبکر در غار خواب نمود وهردو پای خود را در سوراخ هایکه باز مانده بودند نهاد ، وسپس پیامبر اسلام را گفت: داخل شو در غار ، رسول الله صلی الله علیه وسلم در غار داخل شد ونهاد سر خود را در سینه ابوبکر وخواب نمود ، ناگهان ابوبکر رضی الله عنه از ان سوراخ یکه پایش را نهاده بود مار گزید ، ولی خود را حرکت نداد که پیامبر از خواب بیدار نشود ، اما آب دیده(آب چشم) ابوبکر بالای روی رسول الله صلی الله علیه وسلم ریخت ، رسول الله بیدار شد وبرای ابوبکر گفت: چه شده ای ابوبکر؟! ، ابوبکر گفت: من را مار گزید ای پیامبر-پدر ومادرم فدایت- پس رسول الله صلی الله علیه وسلم در جای گزیدگی مار آب دهن خود را انداخت وهمانجا درد مار گزیدگی رفت(اما سبب مرگ ابوبکر همین مار گزیدگی بود).|مشکوة المصابیح شماره حدیث/6025.
Присоединяйтесь к ОК, чтобы посмотреть больше фото, видео и найти новых друзей.
Нет комментариев